سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
کیمیای سعادت
 
 
 
»» خداوندا..!

خدایا خود تو می دانی

در اوج جهل و نادانی

شنیدم بانگ قرآنت

پذیرفتم مسلمانی

شهادت گویم و دانم

ولیٌ و ربٌ انسانی

خدایا مالک جسمی

خدایا صاحب جانی

هر آن چیزی که تو خواهی

مهیٌا گردد او آنی

تو هستی زنده و باقی

و غیر تو همه فانی

به لطف و جود و تو یا ربٌ

رها گشتم ز حیرانی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کیمایی سعادت ( سه شنبه 89/12/24 :: ساعت 8:10 عصر )

»» بزرگترین افتخار

پسر کوچولو به مادر خود گفت:مادر داری به کجا می روی؟مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم.اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود.

و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد....

حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت.
پسر به مادرش گفت:مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟
مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت:من و جمعیت زیادی از مردم بسیار منتظر ماندیم اما به ما خبر رساندند که او نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود.کودک پس از شنیدن حرف های مادر به اتاق خود رفت ولباس های خود رابیرون آورد و گفت:مادر آماده شو با هم به جایی برویم من می توانم این آرزوی تو را برآورده کنم.
اما مادر اعتنایی نکرد و گفت:این شوخی ها چیست او بیش از نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.حرف های تو چه معنی ای میدهد؟
پسر ملتمسانه گفت:مادرم خواهش می کنم به من اعتماد کن،فقط با من بیا.مادر نیز علیرغم میل باطنی خود درخواست فرزند خود را پذیرفت زیرا او را بسیار دوست می داشت.بنابراین آن دو به بیرون از خانه رفتند.
پس از چندی قدم زدن پسر به مادرش گفت:رسیدیم.در حالی که به عبادت گاه بزرگ شهر اشاره می کرد.مادر که از این کار فرزندش بسیار دلخور شده بود با صدایی پر از خشم گفت:من به تو گفتم که الان وقت شوخی نیست.این رفتار تو اصلا زیبا نبود.
کودک جواب داد:مادر تو در سخنان خود دقیقا این جمله را گفتی که ای کاش خدا شهرتی و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود پس آیا افتخاری از این بزرگ تر است که با کسی که این شهرت و محبوبیت را داده است نه آن کسی که آن را دریافت کرده است حرف بزنی؟
آیا سخن گفتن با خدا لذت بخش تر از آن نیست که با آن بازیگر محبوب حرف بزنی؟وقتی خدا همیشه در دسترس ماست پس چه نیاز به بنده ی خدا.مادر هیچ نگفت و خاموش ماند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کیمایی سعادت ( یکشنبه 89/12/15 :: ساعت 4:29 عصر )

»» حجاب 2

 

 

قسمت دوم

بعد ازاین مختصربرای جواب دو سؤال آخر، برگردیم به مطلب مهمترکه سؤال اولتان بود: که : اسلام، چراحجاب را وضع کرده؟
((قبلاً باز تاکید کنم که"حجاب"- بخلاف آنچه تصور میشود- مخصوص تنها زن نیست. بلکه برای مرد و زن هست، با تفاوت درجه که شما هم درسؤال دومتان به این مطلب توجه داشتید)).
از جواب این دو سؤال که گذشت، متوجه شدیم که از لحاظ جنسی، مصلحت زن و مرد، هردو، دراینست که:کمتر اعضای زن پیدا باشد، و مردها کمتر اعضای زن را ببینند. و متوجه شدیم که :برداشتن حجاب ، با آن اندازه معین از زنان، چطور ایجاد ناهماهنگی میکند، یا تحرکی پذیری مرد را بیشتر میکند. ودر نتیجه چطور خواسته های جنسی زن و مرد نا متعادل میشود، که آثارنا مطلوب را در متلاشی کردن خانواده ها به دنبال دارد.
و اما جنبه مهمتر، جنبه اجتماعی برداشتن حجاب:قبلاً بطور خلاصه، داستانی را درباره یک جامعه اسلامی تعریف میکنم برایتان، که مشابهش درخیلی ازجامعه ها بطور مکرر دیده شده، نمیدانم آیا اسم"آندلس" را شنیده اید یا خیر؟(اینکه تردید دارم به این دلیل که برنامه های تحصیلی و تعلیماتی دشمن درمدارس ، یا بطور عموم، فرهنگ استعماری که دراین سرزمینها به ما تحمیل شده ، کاری کرده که واقعاً مانسبت به گذشته خودمان ، نسبت به تاریخ خودمان، اطلاعات درستی نداشته باشیم.
به هر صورت)آندلس ، قسمت جنوب غربی سرزمین اروپا بود، که درزمان شکوفایی تمدن اسلامی، مدارس، دانشگاه ها ،و مراکز تحقیق بزرگی داشت. و راستی، برای دوران طولانی ، چراغ علم و تمدن را درآن گوشه از دنیا، به بهترین وجه برافروخت، و بزرگترین سرچشمه ای که نور فهم و  معرفت را ، به طرف اروپاهدایت کرد، و علم و تمدن را به اروپا رسانید، همان اندلس بود. الان درقسمتهائی ازآن سرزمین اندلس، دو دولت اسپانیا و پرتقال وجود دارد، و البته قسمتی از جنوب فرانسه فعلی هم، غالباًجزو اندلس بوده.
عرض کنم:بعد از اینکه مسلماناف تمدن اسلامی رابه جنوب غربی اروپا رسانیدند،درهمین اندلس، که همین قسمت جنوب غربی از سرزمین اروپا بود، . بنام اندلس مشهور شد، تادوران تمدن اسلامی، کار علم و تحقیقات علمی، بشدت  درپیشرفت بود. اینجا ناچارم یک توضیح کوتاه اضافه کنم از زمانی که خلاقت تبدیل به سلطنت شد، خصوصیات جامعه اسلامی ، بتدریج داشت دگرگون میشد. یعنی از زمان  بحکومت رسیدن معاویه، اوضاع واحوال گوناگون اجتماعی و اقتصادی جامعه های اسلامی ، بتدریج روبه انحطاط وقهقرائی میرفت، مثلاًدرهمین ایران، بقایای شاهنشاهی ازبین رفته ، این جا و آنجا، مرتب درتلاش بودند از این زمینه استفاده کنند.از این فرصتی که پیش آمده، بواسطه فساد حکومت ننگین اموی و عباسی، که چند قرن درایران و سایر مناطق اسلامی، تصرف های غیراسلامی مینمودند،اینها موقعیت را مغتن میشمردند، وازآن استفاده میکردند، و ملت مسلمان ایران که با جان ودل از اسلام استقبال کرده بود، و به وسیله اسلام از قیدها و اسارت وذلت وحقارت چندین  دهه نجات یافته بود، به تدریج، حرفهای مزدورانه این فرصت طلبان را، که زمینه رشد هم داشت، می پذیرفت ، و آماده میشد برای اینکه از جهات مختلف مجزی شوداز جامعه اسلامی ، یعنی حرکتی درایران بوجود آمدکه برخلاف حرکتهای دیگر جوامع اسلامی ، بجای اینکه مبارزه ای با فساد حکومت اموی و عباسی باشد، درحقیقت دراین لباس مردم فریب، مبارزه ای بود با خود اسلام، با این فلسفه جدید، این برنامه جدید، این نظام جدید،که به طرف ایران آمده ، وآن رژیم کهن را واژگون بود.جای تفصیل این بحث نیستف فقط این را عرض میکنم ، که: بتدریج توانستند این انسانها ، کاری بکنند که ایرانی را، نسبتاً از اسلام دور کنند، از اسلام بیگانه کنند.. تفکراتی ، وتصوراتی به ملت ایران تحویل بدهند بنام اسلام ، با تفاوتهای بسیارنسبت به آنچه که در حقیقت اسلام هست،. ولی می بینیم که درهمین ایران، علیرغم تلاش چندین قرنه این طرفداران ارتجاع کهن ایران، بازگرچه قیافه عمومی مسلمانی دراین سرزمین تاحدی زیاد دگرگون شده ، ولی نتوانسته اند ایران را کاملاً به ایران پیش از اسلام برگردانند.نکته ساده ای کافی است برای روشن شدن این مطلب:
در ایران پیش از اسلام،به صورت قانونی و جبری، ملت ایران از سواد ونوشتن و خط و کتاب و قلم محروم بود. به واسطه انقلاب اسلامی ،(زمانی که حکومت شورا حاکم بود)، این مسأله ، حقی طبیعی شد برای هرمسلمان- که ایرانیها هم، اکثراً مسلمان شدندواستقبال کردند از دیانت اسلامی- نه تنها حق، بلکه وظیفه دینی،یعنی :انسان مسلمان ، مکلف است که با سواد باشد و وبا اینکه تلاشها زیاد بودکه ایران ، بطرف ارتجاع پیش ازاسلام برگردد، ولی باز تا این قرن می بینیم همه کلکها زده اند، ملت ایران که به حق طبیعی خودش لااقل که سواد و معلومات بوده، رسیده،و هیچ وقت، این طرفدارن ارتجاع نتوانسته اند ایرانی را ازاین حقش محروم کنند،وبه آن دوران ننگین پیش از اسلام که محرومیت ملت ازسواداست برگردانند.
درجاهای دیگر هم ، وضع ، از جهاتی، به همین ترتیب بود.یعنی :بعداً که سرزمین اسلام، هرگاه و بی گاه به چندقطعه تجزیه میشد، وبه تدریج حکومتهای مختلف به وجود می آمدند، گرچه این حکومتها، هیچ کدام حکومت اسلامی نبودند، گرچه در همه جا به تدریج داشتند قیافه های عمومی اسلام راعوض میکردند، وچیزدیگر به خورد مردم میدانندبه جای اسلام ، و بالاخره اینها نمی توانستند بکلی، اوضاع و احوال اسلامی را، و جامعه اسلامی رادگرگون کنند.
درآندلس هم حکومت، حکومتِ سلطنتی بود، حکومت شورا و خلافت وجود نداشت.ولی با این حال ،اینها روش حکومتشان معتدلتر وآرامتر بود از روش حکومت عباسیان دربقیه سرزمین اسلامی .به هر حال، غرضم این بودکه :اینها گرچه حکومتشان سلطنت بود و اسلامی نبود،و گرچه طبیعت این نوع حکومت با اسلام و فلسفه اسلام وبرنامه های اجتماعی اسلام سازگار نیست ، ولی باز نمی توانستند یکباره قیافه اسلام راعوض کنند، و یکباره  حکومت دلخواه خود را برمردم مسلمان تحمیل کنند. مردم مسلمان، حاضر نمی شدند، اگر حکومتی یک جا و با سرعت از جمیع جهات میخواست به قهقرائی برگردد، هزمش کنند.به این دلیل، این حکومت های فاسد، این دستگاههای سلطنتی، به تدریج میتوانستند نفوذ کنند در برنامه های اجتماعی و فکری و فلسفی اسلامی، و به تدریج جامعه را به طرف قهقرا برمیگرداندند.
درآندلس، گرچه حکومت، به این ترتیب بود، ولی ،باز، مثل بقیه سرزمین اسلام، جنبه هائی از شو قی که اسلام در دلها آفریده بود، به قدرت خودش ، تقریباًباقی بودکه آن جنبه علم دوستی وعلاقه به تحقیق بود.شوق علم و دانش، دردل مسلمانها به شدت بوجود آمده بود، که درهرجا در تلاش بودندبقایائی از افکار کهن ، ازفلسفه های کهن، از تحقیقات، ازعلوم وجود داشته باشد.جمع کنند، و بیاورند منظم ومرتب کنند وترجمه کنند به عربی، و شروع کنند به شرح و بسطش. به این دلیل، آندلس هم ، یک مرکز تمدن شکوفای اسلامی شده بود.یکی از کارهای آندلس این بودکه (مقایسه کنید با بقیه حکومتهای مقتدردرطول تاریخ ها که وقتی رفتندجائی و قدرتی پیدا کردند،چطور مردمش را استثمارکردند) چون رنگی ازتمدن اسلامی،از فکراسلامی، از اخلاق اسلامی،و بشردوستی اسلامی وجود داشت تلاش میکردند برای اینکه:اروپای غرق درجهالت و توحش را، اروپای اسیردر برابر دستگاههای سلطنتی ودربرابر کلیسهای مزدور و متقلب را،از دام این همه نیرنگ استثمارنجات بدهند.به این دلیل،به عوامل مختلف،جوانان اروپائی را جلب میکردندبه طرف مراکز تحقیق و دانشگاههای خود،وآنها را، باسوادو معلومات و حقایق- علمی زور آشنا میکردند.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کیمایی سعادت ( دوشنبه 89/12/9 :: ساعت 8:4 عصر )


»» حجاب 1


"فلسفه ی حجاب دراسلام" 
اگر بخواهیم جوابی روشن و مفید به این سؤال بدهیم،احتیاج به مقدمه ای داریم که مختصر شناختی درباره انسان به ما بدهد.
عرض کنم:انسان،به اعتباروجود فردیش ،و به اعتبارعضوی از جامعه،دارای صفات،مشخصات و خصوصیاتی است مادی و معنوی، که تنها وقتی ممکن است،فرد درجامعه،و جامعه به واسطه افراد،به معنی واقعی زندگی انسانی و سعادت برسند،که درنظام فکری و اخلاقی واجتماعی مردم ، تمام آن صفات ، و مشخصات،وخصوصیات درنظر گرفته شده باشد،وهرکدام درحدی که لازم است، به آن توجه شود.مثلاً:یک انسان، بیشتراز حد اعتدال ، به معنویات توجه میکند، همتش معطوف میشودبه اینکه :جنبه روحانی خودش را تقویت بکند،مثل جوکی ها،انسانهای مرتاضی که در شرق داریم، که اگر درصورت زندگی فردیشان ، مقدار اشتباهشان ، مقدار ضرری که خودشان، دچارش میشوند، و جامعه نیز دچار ضررشان میشود، قابل توجه نباشد، وقتی فکر کنیم جامعه ای، همه آن مسیر را بگیرند، خوب متوجه میشویم که چطور زندگی درآن جامعه فلج میشود.یا برعکس :فردی را می بینیم که جنبه معنویات را فراموش میکند، و فقط تمام همتش راصرف مسائل مادی از غرایز اولی و غیره میکند( البته مسائل مادی، یعنی چیزهایی که احتیاجات را تعیین میکند)این موجود،الان نمونه اش را درهمه جای دنیا داریم ، مانند اکثرزمامداران وزور مندان و پولداران و فریبکاران ، و میدانیم که چه آفتی برای بشریت هستند. والبته اگر خودشان هم مقیاس درستی برای قضاوت درباره خودشان داشته باشند، میدانندگه چطور انسانیت دروجودشان کشته شده.
برای مقدمه ، فقط به این دو مثال کوچک که گفتم، اکتفا میکنم ، و به اصل مطلب برگردیم:
این حقیقت ، در طول تاریخ حیات بشری، مکررو مکرر به چشم خورده که دربعضی ازجامعه ها ،توازنی که

این متن عیناً از نوار یک بحث که مربوط به سالها قبل است پیاده شده موضوع آن ، جواب به سؤال چند خواهر تهرانی درمورد"حجاب"است. 

برای ارج نهادن به صفات و خصوصیات انسانی لازم است، فراموش شده و بهم خورده ، و درنتیجه جامعه، سیر صحیح انسانی راگم کرده،قصد ازتوازن، این است که : اصولاَ درتک تک این خصوصیات، افراط و تفریط نشود. یک صورت از توازن این است که هرکدام از این خصوصیات که برای انسان مطرح است،طغیان نکند، ارزشش به بالاتر از حدخودش نرسد.و صورت دیگرش این است که درموازنه خصوصیات باهم اشتباه نشود، و بعضی از خصوصیات انسانی، فدای بعضی دیگرازاین خصوصیات نشود، چه درفرد و چه درجامعه.
دراسلام،انسان با تمام این صفات و خصوصیات موردنظر هست. نظام پرورشی و اجتماعی اسلام، برای انسان است با درنظر گرفتن تمام این صفات و خصوصیات. ولی درنظام های دیگر ، متأسفانه نمی بینیم که تمام خصوصیات و مشخصات انسان مورد نظر قرار گرفته باشد.و راستی همانطورکه در مقدمه گفتم : گاهی بعضی از ارزشها، درآن، افراط و یا تفریط شده،

و اساساَ گاهی بعضی از این خصوصیات طغیان کرده بربعضی، و بعضی منکوب بعضی دیگرشده.
دراین مسئله خاصی هم که الان مطرح فرمودید، این مقدمه کلی که عرض کردم، صادق است. یعنی درطول تاریخ حیات بشری ، گاهی درروابط زن و مرد، اقتضا میکند، به آن اهمیت داده شده ، افراط شده. ارزشش بیش ارآن حدشده، که باید به آن داده بشود، ویاگاهی هم ، پائین تر از آن اندازه اهمیتی که دارد، گرفته شده ودرحدو خصوصیات آن تفریط شده ، مثلاً دربعضی از جوامع یا دربعضی از فلسفه ها، غرایز جنسی، شدیداً تحقیر شده،  ولی در بعضی از جامعه ها یا مکتب ها خصوصاً آنهائی که دید ماتریالیستی دارند، این غرایزجنسی، تاحد"بت" تعظیم وتجلیل شده اند.
در اسلام، همانطور که گفتم ، به دلیل اینکه تمام خصوصیات انسان، هرکدام درحدخوددرنظر گرفته میشود، موازینی برای روابط زن و مرد، برای مسائل جنسی، برای غریزه جنسی، وبرای هرچیزی که به این موضوع ارتباط دارد، درنظر گرفته شده، که درحد اعتدال ومعقول، روابط جنسی انسانها راتنظیم میکند.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کیمایی سعادت ( پنج شنبه 89/12/5 :: ساعت 9:30 عصر )


»» حواس من..!

فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور به دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات به پایتخت فرستاده شدند.
فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید: ای سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه می کنی؟
سردار پاسخ داد: ای فرمانروا، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود.
فرمانروا پرسید: و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهی کرد؟
سردار گفت: آنوقت جانم را فدایت خواهم کرد!
فرمانروا از پاسخی که شنید آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد.
سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید: آیا دیدی سرسرای کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود؟
همسر سردار گفت: راستش را بخواهی، من به هیچ چیزی توجه نکردم. سردار با تعجب پرسید: پس حواست کجا بود؟
همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه می کرد به او گفت: تمام حواسم به تو بود. به چهره مردی نگاه می کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند!

پ ن : گاها بیان می شود که اگر وضع اقتصادی خوبی داشتیم خوشبخت و سعادتمند بودیم ! کتمان تاثیر مادیت بر زندگی شعاری باور نکردی است ولی باور داشته باشیم خوشبخت ترین ادم ها افرادی هستند که ان چنان زندگیشان پر از معنویات و زیبای ان است که کم بودن مادیت هیچ تاثیری بر سعادت و خوشبختیشان نخواهد گذاشت.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کیمایی سعادت ( یکشنبه 89/12/1 :: ساعت 10:7 عصر )

<   <<   6   7   8      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

صدق ربی
اهانت به ایرانیان از سوی باستان ستاها
اثر مثبت نماز بر بدن انسان از دید علمی
تست روان شناسی
چرا سنی مسجد ندارد؟!
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 16
>> بازدید دیروز: 8
>> مجموع بازدیدها: 22744
» درباره من «

کیمیای سعادت

» آرشیو مطالب «
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مهر 90

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

» صفحات اختصاصی «

» طراح قالب «