السلام و عليکم و رحمه الله و برکاته
موضوع جالبي بود خدا خيرت بده!
خيلي دوست دارم هر چه سريع تر ادامه اش رو بخونم!
من رو ياد دانشگاه و گفته هاي استادامون انداخت و سوالي که هميشه براي خودم بوده ولي حتي با پرسيدنش هم نشد که منطقي قانع بشم بيشتر قبول کردم تا قانع بشم!
از سال اول داشگاه استادا همواره مي گفتند سياست از دين جدا نيست و يا بهتر بگم اين دينه که بايد سياست رو وضع کنه اما در خيلي از جاها و کشور هاي مختلف مي بينيم که به اسم دين چه سواستفاده هاي که نکردند نمونه بارزش همين ايران که باعث شدند حتي خيلي از جوان هاي معتقد از دين زده بشوند و دچار توهم مرغ همسايه غاز است شودند و چون اهدافشون رو در حکومتي (به نام) ديني نمي تونن پيدا کنند تمامي تقصيرها و نقص ها رو به پاي اسلام و دين مي نويسند و از شريعت به حق اسلامي دور مي شوند! و به منش و غرب گرايي دچار..!
در يک کلام کشوري مثل ايران, اسلام رو هرچند اغوشته با شرک و متناقض از دستورات به حق اسلامي به گونه اي به مردم شناختند که زمينه اي فراهم گشته براي اسلام گريزي نااگاهان...!
حال با وضعي که اسلام ناب ناياب شده است ايا درست است کشورها شعار سياست از دين جدا نيست سر بدهند؟!