«... من که همواره از والدین و نزدیکان، محبّت و دلسوزى و خوبى دیده بودم، یکباره خود را باختم. مشکلات، چنان برایم بزرگ مىنمود که فکر مىکردم بدبختترین آدم دنیا هستم. هیچ گرهاى را نمىتوانستم باز کنم و هر روز، فکر مىکردم گره محکمترى بر شرایط سخت زندگىام زده شده است. ناتوان و درمانده شده بودم. خسى شده بودم که باد حوادث و مشکلات، مرا به این سو و آن سو مىکشاند. زندگى برایم پوچ و بىمعنا شده بود. هیچ چیز، دیگر برایم مهم نبود. از نماز و خدا و معنویت، به کلى فاصله گرفته بودم. سیر سقوطم تا بدانجا ادامه یافت که به طور کلى، شخصیت واقعى خود را از یاد بردم و به موجودى عصبى، بىقرار، نگران و مضطرب، تبدیل شدم. نگرانى، مرا کاملاً در هم شکسته بود. هر لحظه، احساس مىکردم اتفاق ناگوارى برایم رخ مىدهد. خدا مىداند چهقدر از این حالتها رنج مىبردم و عذاب مىکشیدم. دنیایم روز به روز، تاریکتر و کاخ آرزوهایم داشت روى سرم خراب مىشد. مانند تماشاگرى بر لب ساحل، شاهد غرق شدن شخصیت واقعى خود و تمامى آرزوها و عقایدم بودم. وقتى همه چیز در تاریکترین و بدترین وضع بود و به نظر نمىآمد که چیزى بتواند از این اضطراب و نگرانى نجاتم دهد، یکى از دوستانم که اهل نماز و مسجد بود، کارى برایم کرد و راهى را به من نشان داد که براى همیشه از او ممنون و سپاسگزارم. او مرا به نماز و مسجد دعوت کرد و...».
اضطراب و نگرانى، چرا؟
روند گذشته، حال و آینده بشر نشان مىدهد که اضطراب و نگرانى همواره در زندگى بشر بوده و هست ؛ اما آنچه تازگى دارد این است که در دهههاى اخیر، اضطراب، گسترش وسیعى پیدا کرده و محققان، معتقدند که علت اصلى آن، پیچیدگىهاى جارى تمدن، سرعت تغییرات و بىتوجهى نسبت به مذهب و ارزشهاى خانوادگى افراد و اجتماع است. مارکس و لیدر، در مورد اضطراب، تحقیقات زیادى انجام دادهاند و به این نتیجه رسیدهاند که تقریباً سه درصد از جامعه مورد پژوهش آنان (قابل تعمیم به دیگر جوامع)، به حالت اضطراب دچار هستند. پژوهش دیگرى نشان داده است که درصد حالتهاى اضطرابى در افراد، بیشتر از اختلالهاى هراس و وسواس فکرى و عملى است. که وارد و کوپر نیز گزارش نمودهاند که 27 درصد بیمارانى که با علائم روانى به پزشکان عمومى خود مراجعه مىکنند، دچار حالت اضطراب هستند
توجّه به این تحقیقات و آمارهاى تکان دهنده و نامهها و پروندههاى جوانان و نوجوانان در مراکز مشاوره و... این پرسش را در ذهن انسان به وجود مىآورد که: چگونه مىتوان با معضل اضطراب، مبارزه کرد و نقش دین در این زمینه چیست؟
تعریف و نشانههاى اضطراب
منظور از اضطراب، هیجان ناخوشایندى است که با اصطلاحاتى مانند «نگرانى»، «دلشوره»، «وحشت» و «ترس» بیان مىشود و همه ما در زندگى خود، مواردى از آنها را تجربه کردهایم ؛ لذا تصوّر کم و بیش مشترکى از آن داریم. اضطراب با بروز نگرانى و این که اتفاق ناگوارى در آینده به وقوع خواهد پیوست، همراه است و موجب تغییراتى در کارکرد بدن نیز مىشود، مانند: تپش قلب، خشکى دهان، رنگپریدگى، لرزش اعضاى بدن، تارى دید، سردرد و تنگى قفسه سینه.
اضطراب مطلوب و اضطراب بیمارگونه
مقدارى از اضطراب براى هر کسى در زندگى، لازم است ؛ زیرا ما همیشه به هشیارى، برانگیختگى و مقاومت جسمانى نیاز داریم. به تعبیر برخى، اگر اضطراب نبود ما پُشت میزهایمان به خواب مىرفتیم. اضطراب است که ما را وامىدارد تا براى امتحان آماده شویم، براى معاینات پزشکى و درمان به پزشک مراجعه نماییم، در یک جاده لغزنده، با احتیاط رانندگى کنیم و... . این مقدار اضطراب، کاملاً طبیعى و مطلوب است؛ اما اگر اضطراب از این حدّ، فراتر رود، به گونهاى که شدّت آن با محرک یا پدیده برانگیزنده، تناسب نداشته و غیر منطقى باشد، در این صورت، اضطراب، جنبه بیمارگونه پیدا مىکند.
علت اصلى اضطراب و نگرانى چیست؟
روانشناسان درباره اضطراب، تحقیقات زیادى انجام دادهاند و دیدگاههاى متفاوتى ارائه نمودهاند. اما یکى از آنها در این زمینه، نظریه «شناختى» است. البرت الیس، بیشترین تحقیقات را در این مورد انجام داده و نظریه منطقى - هیجانى او امروزه شهرت جهانى یافته است. او معتقد است که اضطراب و افسردگى، از افکار، احساسات و باورهاى نادرست انسان در مورد وقایع و رویدادهاى مختلف زندگى ناشى مىشود. پیام او به انسانهاى خسته و مضطربِ عصر تکنولوژى (فناورى) این است که: اگر مىخواهید به جنگ نارحتى بروید و با اضطرابْ مبارزه کنید، از این پس، عاقلانهتر فکر نمایید. به واقعیت بچسبید. فرضیههایتان را در مورد خودتان، دیگران و دنیا وارسى کنید