سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
کیمیای سعادت
 
 
 
»» حواس من..!

فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور به دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات به پایتخت فرستاده شدند.
فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید: ای سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه می کنی؟
سردار پاسخ داد: ای فرمانروا، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود.
فرمانروا پرسید: و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهی کرد؟
سردار گفت: آنوقت جانم را فدایت خواهم کرد!
فرمانروا از پاسخی که شنید آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد.
سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید: آیا دیدی سرسرای کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود؟
همسر سردار گفت: راستش را بخواهی، من به هیچ چیزی توجه نکردم. سردار با تعجب پرسید: پس حواست کجا بود؟
همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه می کرد به او گفت: تمام حواسم به تو بود. به چهره مردی نگاه می کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند!

پ ن : گاها بیان می شود که اگر وضع اقتصادی خوبی داشتیم خوشبخت و سعادتمند بودیم ! کتمان تاثیر مادیت بر زندگی شعاری باور نکردی است ولی باور داشته باشیم خوشبخت ترین ادم ها افرادی هستند که ان چنان زندگیشان پر از معنویات و زیبای ان است که کم بودن مادیت هیچ تاثیری بر سعادت و خوشبختیشان نخواهد گذاشت.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کیمایی سعادت ( یکشنبه 89/12/1 :: ساعت 10:7 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

صدق ربی
اهانت به ایرانیان از سوی باستان ستاها
اثر مثبت نماز بر بدن انسان از دید علمی
تست روان شناسی
چرا سنی مسجد ندارد؟!
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 13
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 22524
» درباره من «

کیمیای سعادت

» آرشیو مطالب «
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مهر 90

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «

» صفحات اختصاصی «

» طراح قالب «