"فلسفه ی حجاب دراسلام"
اگر بخواهیم جوابی روشن و مفید به این سؤال بدهیم،احتیاج به مقدمه ای داریم که مختصر شناختی درباره انسان به ما بدهد.
عرض کنم:انسان،به اعتباروجود فردیش ،و به اعتبارعضوی از جامعه،دارای صفات،مشخصات و خصوصیاتی است مادی و معنوی، که تنها وقتی ممکن است،فرد درجامعه،و جامعه به واسطه افراد،به معنی واقعی زندگی انسانی و سعادت برسند،که درنظام فکری و اخلاقی واجتماعی مردم ، تمام آن صفات ، و مشخصات،وخصوصیات درنظر گرفته شده باشد،وهرکدام درحدی که لازم است، به آن توجه شود.مثلاً:یک انسان، بیشتراز حد اعتدال ، به معنویات توجه میکند، همتش معطوف میشودبه اینکه :جنبه روحانی خودش را تقویت بکند،مثل جوکی ها،انسانهای مرتاضی که در شرق داریم، که اگر درصورت زندگی فردیشان ، مقدار اشتباهشان ، مقدار ضرری که خودشان، دچارش میشوند، و جامعه نیز دچار ضررشان میشود، قابل توجه نباشد، وقتی فکر کنیم جامعه ای، همه آن مسیر را بگیرند، خوب متوجه میشویم که چطور زندگی درآن جامعه فلج میشود.یا برعکس :فردی را می بینیم که جنبه معنویات را فراموش میکند، و فقط تمام همتش راصرف مسائل مادی از غرایز اولی و غیره میکند( البته مسائل مادی، یعنی چیزهایی که احتیاجات را تعیین میکند)این موجود،الان نمونه اش را درهمه جای دنیا داریم ، مانند اکثرزمامداران وزور مندان و پولداران و فریبکاران ، و میدانیم که چه آفتی برای بشریت هستند. والبته اگر خودشان هم مقیاس درستی برای قضاوت درباره خودشان داشته باشند، میدانندگه چطور انسانیت دروجودشان کشته شده.
برای مقدمه ، فقط به این دو مثال کوچک که گفتم، اکتفا میکنم ، و به اصل مطلب برگردیم:
این حقیقت ، در طول تاریخ حیات بشری، مکررو مکرر به چشم خورده که دربعضی ازجامعه ها ،توازنی که
این متن عیناً از نوار یک بحث که مربوط به سالها قبل است پیاده شده موضوع آن ، جواب به سؤال چند خواهر تهرانی درمورد"حجاب"است.
برای ارج نهادن به صفات و خصوصیات انسانی لازم است، فراموش شده و بهم خورده ، و درنتیجه جامعه، سیر صحیح انسانی راگم کرده،قصد ازتوازن، این است که : اصولاَ درتک تک این خصوصیات، افراط و تفریط نشود. یک صورت از توازن این است که هرکدام از این خصوصیات که برای انسان مطرح است،طغیان نکند، ارزشش به بالاتر از حدخودش نرسد.و صورت دیگرش این است که درموازنه خصوصیات باهم اشتباه نشود، و بعضی از خصوصیات انسانی، فدای بعضی دیگرازاین خصوصیات نشود، چه درفرد و چه درجامعه.
دراسلام،انسان با تمام این صفات و خصوصیات موردنظر هست. نظام پرورشی و اجتماعی اسلام، برای انسان است با درنظر گرفتن تمام این صفات و خصوصیات. ولی درنظام های دیگر ، متأسفانه نمی بینیم که تمام خصوصیات و مشخصات انسان مورد نظر قرار گرفته باشد.و راستی همانطورکه در مقدمه گفتم : گاهی بعضی از ارزشها، درآن، افراط و یا تفریط شده،
و اساساَ گاهی بعضی از این خصوصیات طغیان کرده بربعضی، و بعضی منکوب بعضی دیگرشده.
دراین مسئله خاصی هم که الان مطرح فرمودید، این مقدمه کلی که عرض کردم، صادق است. یعنی درطول تاریخ حیات بشری ، گاهی درروابط زن و مرد، اقتضا میکند، به آن اهمیت داده شده ، افراط شده. ارزشش بیش ارآن حدشده، که باید به آن داده بشود، ویاگاهی هم ، پائین تر از آن اندازه اهمیتی که دارد، گرفته شده ودرحدو خصوصیات آن تفریط شده ، مثلاً دربعضی از جوامع یا دربعضی از فلسفه ها، غرایز جنسی، شدیداً تحقیر شده، ولی در بعضی از جامعه ها یا مکتب ها خصوصاً آنهائی که دید ماتریالیستی دارند، این غرایزجنسی، تاحد"بت" تعظیم وتجلیل شده اند.
در اسلام، همانطور که گفتم ، به دلیل اینکه تمام خصوصیات انسان، هرکدام درحدخوددرنظر گرفته میشود، موازینی برای روابط زن و مرد، برای مسائل جنسی، برای غریزه جنسی، وبرای هرچیزی که به این موضوع ارتباط دارد، درنظر گرفته شده، که درحد اعتدال ومعقول، روابط جنسی انسانها راتنظیم میکند.
سه سؤالی که مطرح فرموده اید،قبلاً به دوسوال اخیرتان بطور یکجا عرض میکنم."کیجا"به دلیل این که:
تقریباً هردوسوال، مفادشان یکی است، یالااقل خیلی بهم نزدیک هستند. و"قبلاً"به دلیل اینکه : روشن شدن جواب این دو سؤال، مقدمه ای است برای روشن شدن جواب سؤال اولتان .دوسؤال آخرتان این بودکه:"در اسلام ، چرا حدود حجاب زن و مردباهم تفاوت دارد؟"و اینکه:" آیا این تفاوت، نوعی تبعیض بین زن و مرد، نیست."
عرض کنم:تا جائی که ما نسبت به جانداران شناحت داریم، دراکثر جانداران این خاصیت مشاهده میشودکه :به طور عادی، طلب ودنبال رفتن ، از طرف جنس نراست، و در اوایل ، اظهاریی میلی و احتراز ازطرف جنس ماده، اگراین خصوصیت ،تنها درانسان، دراین موجود عاقل مشاهده میشد، ممکن بودفکر کنیم که :زنها،روی بعضی حسابها ازقبیل مثلاً، "خود شیرینی "، یا مطلبی ازاین نوع، عملاً این حالت را بخود بگیرند، اما وقتی می بینیم درقسمتهای دیگر جاندارن نیز، این حالت هست ، درحالی که برای آن ها این حسابهای عقلی مطرح نیست، بلکه معمولاً مطیع غرایزهستند، میتوانیم قبول کنیم که خاصیتی است طبیعی یعنی:بطور طبیعی،درجنس نر،اظهار تمایل قویتر از جنس ماده است.
علت این امر هم ایسنت که :حالت "تحریک پذیری" درنر بیشتراست تادرماده. دراکثرحیوانها می بینیم گه :بطور عادی ، بمحض اینکه نر، ماده را می بیند، دنبالش میرودو اظهار تمایل میکند، ودرمقابل ، مدتی ، ماده امتناع میکند، تا بعداز مدتی ، ممکن است حالت تمایل برایش پیدا بشود، یا اصلاً پیدانشود.
چون متوجه شدیم گه این حالتی است طبیعی ، نه روشی سیاسی و مصلحتی- به آن دلیلی که درمقدمه عرض کردم دراسلام، به این امر، و به این واقعیت ، توجه شده است.چطور؟
اسلام، درمقررات جنسی، مقداری حدود و قیودبیشتر برای بیرون افتادن اعضای زن، برای ظاهر شدن قسمتهای مختلف زن، قائل شده. شاید اطلاع داشته باشیدکه قسمت عمده ای ازآزردگی هائی که دربین زن و شوهرها پیش میآید، و اختلافاتی که درروابط شان پیش میآید، به این نکته برمیگرددکه ، شوهرها، بخصوص دربعضی شرایط، احساس میکنندکه زنها نسبت به آنهاف ازلحاظ جنسی، بی علاقه شده اند، ولابد اکثرشان هم دلیلش را نمیدانند!مثلاً ما مشاهده میکنیم که:وقتی، زن، حامله است، تمایلات جنسی او، خیلی ازحدکمترمیشود.یا درزمان شیردادن به بچه، بازتمایلات جنسی اوکمترازحد معمول است.واکثرشوهرها وقتی این حالت بی تمایلی رادر زن احساس میکنند، کم کم به زن، بدبین میشوند، فکر میکنندکه :
زنشان به آنها بی علاقه شده باشد، توجه به آنها نداشته باشد!یا احیاناً ممکن است فکر کنند که ، زنشان نسبت به اشخاص دیگری، دلبستگی پیداکرده باشد! البته این ، واقعیت ندارد.شاید ، باشد دربین زنها ، کسانی که به شوهرهایشان بی علاقه باشند.اما همیشه بی تمایلی زن به شوهر ، خصوصاً درصورتی که دربعضی شرایط خاص پیش بیاید،یا شدت یابد، به این دلیل نیست ، بلکه اول، بطورکلی ، به این دلیل است که به طور عادی ، تحریک پذیری- همانطور که عرض کردم- درمؤنث ضعیف تراست تا درمذکر ودیگر اینکه، وقتی مسائلی مثل بارداری یا شیردادن به بچه برای زن مطرح است، درآن موقع، حالت تحریک پذیریش، خیلی بیشتر ازمواقع عادی، تضعیف میشود.
به هر صورت، دراین باره نمیخواهم زیاد توضیح بدهم این حقایقی است مشهود،و نمونه هایش خیلی اتفاق افتاده. من درطول زندگیم، نمونه اش را مکرر دیده ام که : گاهی بی تمایلی زن، موجب دلسردی مردنسبت به زن شده ، و بازاین دلسردی ، اثر معکوسی هم درزن داشته، که زن هم تدریجاً نسبت به مرد واقعاً بیعلاقه و دلسردشده، وگاهی هم به جدائی زن وشوهراز همدیگر . نمونه این، مکرر پیش آمده، وهمیشه هم پیش میآید.
اسلام،برای اینکه تحریک پذیری زن ومرد، به حد تعادل برسد، (یعنی:آن اندازه که ممکن است مرد را دراظهار تمایل زنش نسبت به خودش راضی کند، و زن هم در مقابل، احساس فشار نکند، به دلیل اظهار تمایل های زیاده ازحدمرد)مقرراتی از نظر حجاب وضع کرده، که اگر این مقررات، رعایت شود، کم کم ، تمایلات درمرد تخفیف پیدا میکند، ودرزن تقویت میشود.
میدانیم که:معمولاً موجبات تحریکی جنسی در زن یا مرد، مشاهدات عینی جنس مخالف، یا توجه ذهنی زیاد به مسائل جنسی است. منظور اینست که :هروقت ، درزمینه امور جنسی ، مردها ، زنها را بیشتر ببینند، یا بیشتر به زن ها بیندیشند، بیشتر تحریک میشوند، و همینطورهم، زنها. پس ،با توجه به آن اختلافاتی هم، که درحدودتحریک پذیری این دوجنس وجود دارد، اسلام،
این برنامه راتنظیم کرده برای وجود اعتدال درتمایلات جنسی زن و مرد، که : مردها، بیشتراعضایشان پیداباشد، یعنی اشکالی نباشد دراینکه قسمتی بیشتر از زنهاف،اعضای خودشان را نشان بدهند.ولی درموردزنها دستورداده که :قسمتی کمتر، تا حدی ضرورت زندگی اقتضا میکند، اعضایشان پیدا باشد.البته این راعرض کنم:آن نوع حجابی که ما الان هم،دربعضی جوامعه ها می بینیم، یا میدانیم که درگذشته درجامعه های مختلف خودمان وجود داشته ، که زن مثل گنجینه اشخاص خیلی پست ولئیم ، همیشه مخفی بوده و آفتاب نمیدیده، ازنظر اسلام مردود است.اسلام، این مقررات را وضع نکرده.اسلام دستورداده که : زن خود را سبک نکند، بطور زننده خودش را نشان مردها ندهد.وبطور زننده با آنان صحبت نکند.ودر وقتی که اقتضا باشد و احتیاجی مطرح باشد، مانعی ندارد که دست و صورت زن پیدا باشد، اما درحرکت و رفتار و گفتارش طوری باشد، که مردها را به مسیر انحراف جنسی سوق ندهد.
حدود حجاب"جسمانی و اخلاقی" دراسلام، برای تقریباً همین است.
ولی این تفاوت حدود حجاب زن و مرد، که برای زن،اجازه داده کمتراز اعضایش، یعنی تنها دست و صورتش ظاهر باشد، ولی برای مردآزاد است اضافه بردست وصورت، بازو و سینه و حتی ساق پا هم پیدا باشد، به همان دلیل است که قبلاً عرض کردم: معمولاً، مشاهده قسمتهای مختلف اعضای جنس مخالف، یک موجب بزرگ برای تحریک جنسی میباشد، وجون زن کمترتحریک میشود، اسلام اجازه داده مردها بیشتر اعضایشان را نشان بدهند، ولی چون مردخیلی سریعتر تحریک میشود، اجازه نداده که زنها اینقدر،درنشان دادن اعضاء، مثل مردها آزاد باشند، تا اختلاف حدود تمایلات بیشتر نشود، وروابط خانواده را بهم نزندو ناسالم نسازد.
پس ، با این برنامه که اسلام تعیین کرده،بطور طبیعی،خواست جنسی درزن و مرد، بحد یکنواختی میرسد. یعنی:وقتیکه زنها بیشتر اعضای مردها را ببینند، مقدارتحریک پذیری شان، ازحد طبیعی بالاتر میرود. و وقتی مردها کمتر اعضای زنها را ببینند، مقدار تحریک پذیری شان ازحد طبیعی پائین تر میآیدو وبا این بالارفتن حدود تحریک پذیری درزن، و پائین آمدن حدود تحریک پذیری درمرد، خواسته های جنسی اینها با هم متعادل میشود. وآن اختلافاتی ، که همیشه می بینیم درخانواده ها بروز میکند،عاملش، که تفاوت درجه تمایل جنسی است، ازبین میرود.پس دلیل تفاوت درحدود حجاب زن و مرد، مصلحت هم خود زن، وهم مرداست، اینست که: زن ومرد، درخواسته های جنسی شان، به حد یکنواختی برسند. واین،نه به این دلیل است که ایجاد فشار نسبت به زن بشود، و به این ترتیب آن تبعیض که شما اشاره کردید مطرح نشود. نه ، مصلحت زن در- خانواده و در جامعه نیز- این است که : اندازه مناسب خواست مرد، تحریک بشود.، همانطور که مصحلت مردهم ، چنین است.پس اصلاً، مسئله تبعیض مطرح نیست، بلکه مسئله مصلحت و سلامت جنسی زن ومرد، ومصلحت زندگی خانواده و سلامت جامعه مطرح است.