به نام الله تنها اله برحق و قابل احترام و پرستش شروع میکنم که هر اله و معبودی غیر او باطل است
در آیاتی دیگر میخوانیم که الله میفرماید من به پیامبران دستور دادم که داوری کنند، بر اساس احکام الهی، و در اینجا هیچ موردی پیش نمیاید اما در مورد پیامبر اسلام چه؟
ما که در قرآن همه احکام را نداریم و تنها آیات محدودی مربوط به احکام هستند که در مقاله زیر بیان کردیم پس تکلیف ما چیست؟
آری ما باید به رسول الله مراجعه کنیم؟ و چگونه؟ و به چه دلیل و برهانی؟
الان که رسول الله در میان ما نیست چگونه باید به ایشان مراجعه کنیم تا احکام را از ایشان بگیریم؟
درست است ما به روایات و احادیث و کتابهای نوشته شده احادیث مراجعه میکنیم، اما آیا اینها همه اشان صحیح هستند همانند قران؟
مسلماً نه به علتهای بسیار متفاوتی از جمله غرض ورزی دشمنان اسلام، نادانی خود مسلمانان، غلو اهل زهد و پارسایی، مادیات، شهرت و بسیاری موارد دیگر احادیث مورد هجوم اشتباهات و تحریفاتی قرار گرفته اند، اما در این میان علمای راسخ علمی را پایه نهادند به نام علم تعدیل و تجریح و رجال که احادیث را مورد برسی بسیار دقیق قرار میدهند.
اما باز هم احادیث 100% صحیح نیستند، چون امکان دارد از راویانی که نقل شده کلمه ای مشابه و یا مفهوم آن کلمه گفته شده و کلمه واقعی نباشد. و نمیتوان به طور 100% بیان کرد که این الفاظ دقیقا همان الفاظ رسول الله هستند، کلمه به کلمه و کامل.
اما به طور مسلم احادیث صحیح، به علت تشریح سنت و اطاعت از رسول الله دومین مرجع مسلمانان هست و این را هم الله تصدیق کرده اند.
{رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ } بقره129
ای پروردگار ما ! در میان آنان پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان فرو خواند و کتاب ( قرآن ) و حکمت ( اسرار شریعت و مقاصد آن ) را بدیشان بیاموزد و آنان را پاکیزه نماید، بیگمان تو عزیزی و حکیمی
و همچنین بقره 151، آل عمران 48، 79، 81 و نساء 113 و مائده 110
و در سوره زخرف آیه 63 میبینیم که پیامبر عیسی از طرف الله مامور میشود که به مردم بگوید:
{وَلَمَّا جَاء عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ}
هنگامی که عیسی با در دست داشتن معجزات آشکار و آیات روشن ( به پیش بنیاسرائیل ) آمد ، گفت : من شریعت حکیمانهای را برای شما آوردهام ، و آمدهام تا برایتان برخی از امور را روشن گردانم که در آنها اختلاف میورزید. پس از خدا بترسید و از من پیروی کنید
و همچنین در سوره احزاب آیه 34 خطاب به امهات المومنین همسران رسول الله میفرماید:
{وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً }
و آیات خدا و سخنان حکمتانگیز ( پیغمبر ) را که در منازل شما خوانده میشود یاد کنید . بیگمان خداوند دقیق و آگاه است
ادامه دارد
با حمد و سپاس و ثنای الله شروع میکنم که خالق همه کائنات و موجوادت است
بحث بسیار مهمی پیش آمده بود بین بنده و دوستان و اینکه اصول قانون گذاری در اسلام در اختیار چه کسی و یا چه کسانی است؟
1: الله
2: رسول الله
3:علمای دین
4:دانشمندان
5: فیلسوفان و عقل خود انسان
ما در حیطه دین اسلام به این موضوع ها میپردازیم ببینیم کدام و یا کدامین ها مصدر و یا مصادر قانون گذار در اسلام هستند و کدام از این گزینه ها دخالتی در قانونگذاری ندارند.
اول از همه باید بدانیم قرآن کتاب آسمانی و نازل شده الله به رسول خود است و در این کتاب هیچ گونه شک و شبه ای وجود ندارد، و هر مسلمانی برای یافتن حکمی باید اول به قرآن مراجعه کند.
اما آیا تمام قانونهای زندگی در این کتاب موجود است؟ و اگر موجود است تمام جزیاتش بیان شده است؟
با نگاهی گذرا به قرآن در میابیم که قرآن تمام احکام و قانون ها را نیاورده است و اگر بعضی از آنها را هم آورده باشد به طور تفصیلی توضیح داده است و فقط در مواردی خاص جزییات را هم بیان فرموده است.
اگر در آیات قران کمی بیشتر دقت کنیم برای احکام حداکثر آیاتی که میتوانید بیابید 300 آیه هست!!!
بقیه آیات به امور بسیار مهمتری از جمله ایمان و عقیده تخصص یافته است.
اول باید بدانیم الله تنها قانون گذار و مشرع است.
{قُلْ إِنِّی عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی وَکَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِی مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ} انعام57
بگو : من بر شریعت واضحی هستم که از سوی پروردگارم نازل شده است و شما قرآن را تکذیب میکنید که در آن شتاب میورزید در قدرت من نیست . فرمان جز در دست خدا نیست . خدا به دنبال حق میرود و او بهترین جدا کننده ( حق از باطل ) است
و همچنین انعام 62، یونس 109، هود 45، یوسف 40 و 67، تین 8 را با دقت بخوانید
تنها صادر کنند حکم، الله هست و غیر او کسی قانون گذار نیست، این را از این آیات به روشنی میفهمیم، چون خالق و مدبر و حاکم الله هست پس کسی غیر او هم نمیتواند قانونی را وضع کنند.
هر کسی قانونی را غیر از قانون و احکام فرستاده شده توسط الله قبول داشته باشد و یا بهتر بداند چه؟
{إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کِتَابِ اللّهِ وَکَانُواْ عَلَیْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ} مائده 44
ما تورات را نازل کردیم که در آن رهنمودی و نوری بود . پیغمبرانی که تسلیم فرمان خدا بودند بدان برای یهودیان حکم میکردند ، و نیز خداپرستان و دانشمندانی بدان حکم میکردند که امانتداران و پاسداران کتاب خدا بودند . پس از مردم نهراسید و بلکه از من بهراسید و آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید و هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است او و امثال او بیگمان کافرند
و مائده 45، 47، 48، 49 و 50 را هم به دقت بخوانید
در این آیات هم دیدیم الله به وضوح و مستقیم چنین کسانی را کافر یا ظالم و یا فاسق مینامد و از این شدت عمل میفهمیم که این مورد از موارد بسیار حیاتی اندیشه هر مسلمانی است.
اما آیا کار به اینجا ختم میشود؟
انشاءالله ادامه را در وقت بعدی پیگیری خواهم کرد
انتقادات و نظرات خود را به این بنده حقیر بفرستید ممنون میشم
خدایا خود تو می دانی
در اوج جهل و نادانی
شنیدم بانگ قرآنت
پذیرفتم مسلمانی
شهادت گویم و دانم
ولیٌ و ربٌ انسانی
خدایا مالک جسمی
خدایا صاحب جانی
هر آن چیزی که تو خواهی
مهیٌا گردد او آنی
تو هستی زنده و باقی
و غیر تو همه فانی
به لطف و جود و تو یا ربٌ
رها گشتم ز حیرانی
پسر کوچولو به مادر خود گفت:مادر داری به کجا می روی؟مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم.اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود.
و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد....
حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت.
پسر به مادرش گفت:مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟
مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت:من و جمعیت زیادی از مردم بسیار منتظر ماندیم اما به ما خبر رساندند که او نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود.کودک پس از شنیدن حرف های مادر به اتاق خود رفت ولباس های خود رابیرون آورد و گفت:مادر آماده شو با هم به جایی برویم من می توانم این آرزوی تو را برآورده کنم.
اما مادر اعتنایی نکرد و گفت:این شوخی ها چیست او بیش از نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.حرف های تو چه معنی ای میدهد؟
پسر ملتمسانه گفت:مادرم خواهش می کنم به من اعتماد کن،فقط با من بیا.مادر نیز علیرغم میل باطنی خود درخواست فرزند خود را پذیرفت زیرا او را بسیار دوست می داشت.بنابراین آن دو به بیرون از خانه رفتند.
پس از چندی قدم زدن پسر به مادرش گفت:رسیدیم.در حالی که به عبادت گاه بزرگ شهر اشاره می کرد.مادر که از این کار فرزندش بسیار دلخور شده بود با صدایی پر از خشم گفت:من به تو گفتم که الان وقت شوخی نیست.این رفتار تو اصلا زیبا نبود.
کودک جواب داد:مادر تو در سخنان خود دقیقا این جمله را گفتی که ای کاش خدا شهرتی و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود پس آیا افتخاری از این بزرگ تر است که با کسی که این شهرت و محبوبیت را داده است نه آن کسی که آن را دریافت کرده است حرف بزنی؟
آیا سخن گفتن با خدا لذت بخش تر از آن نیست که با آن بازیگر محبوب حرف بزنی؟وقتی خدا همیشه در دسترس ماست پس چه نیاز به بنده ی خدا.مادر هیچ نگفت و خاموش ماند.
قسمت دوم
بعد ازاین مختصربرای جواب دو سؤال آخر، برگردیم به مطلب مهمترکه سؤال اولتان بود: که : اسلام، چراحجاب را وضع کرده؟
((قبلاً باز تاکید کنم که"حجاب"- بخلاف آنچه تصور میشود- مخصوص تنها زن نیست. بلکه برای مرد و زن هست، با تفاوت درجه که شما هم درسؤال دومتان به این مطلب توجه داشتید)).
از جواب این دو سؤال که گذشت، متوجه شدیم که از لحاظ جنسی، مصلحت زن و مرد، هردو، دراینست که:کمتر اعضای زن پیدا باشد، و مردها کمتر اعضای زن را ببینند. و متوجه شدیم که :برداشتن حجاب ، با آن اندازه معین از زنان، چطور ایجاد ناهماهنگی میکند، یا تحرکی پذیری مرد را بیشتر میکند. ودر نتیجه چطور خواسته های جنسی زن و مرد نا متعادل میشود، که آثارنا مطلوب را در متلاشی کردن خانواده ها به دنبال دارد.
و اما جنبه مهمتر، جنبه اجتماعی برداشتن حجاب:قبلاً بطور خلاصه، داستانی را درباره یک جامعه اسلامی تعریف میکنم برایتان، که مشابهش درخیلی ازجامعه ها بطور مکرر دیده شده، نمیدانم آیا اسم"آندلس" را شنیده اید یا خیر؟(اینکه تردید دارم به این دلیل که برنامه های تحصیلی و تعلیماتی دشمن درمدارس ، یا بطور عموم، فرهنگ استعماری که دراین سرزمینها به ما تحمیل شده ، کاری کرده که واقعاً مانسبت به گذشته خودمان ، نسبت به تاریخ خودمان، اطلاعات درستی نداشته باشیم.
به هر صورت)آندلس ، قسمت جنوب غربی سرزمین اروپا بود، که درزمان شکوفایی تمدن اسلامی، مدارس، دانشگاه ها ،و مراکز تحقیق بزرگی داشت. و راستی، برای دوران طولانی ، چراغ علم و تمدن را درآن گوشه از دنیا، به بهترین وجه برافروخت، و بزرگترین سرچشمه ای که نور فهم و معرفت را ، به طرف اروپاهدایت کرد، و علم و تمدن را به اروپا رسانید، همان اندلس بود. الان درقسمتهائی ازآن سرزمین اندلس، دو دولت اسپانیا و پرتقال وجود دارد، و البته قسمتی از جنوب فرانسه فعلی هم، غالباًجزو اندلس بوده.
عرض کنم:بعد از اینکه مسلماناف تمدن اسلامی رابه جنوب غربی اروپا رسانیدند،درهمین اندلس، که همین قسمت جنوب غربی از سرزمین اروپا بود، . بنام اندلس مشهور شد، تادوران تمدن اسلامی، کار علم و تحقیقات علمی، بشدت درپیشرفت بود. اینجا ناچارم یک توضیح کوتاه اضافه کنم از زمانی که خلاقت تبدیل به سلطنت شد، خصوصیات جامعه اسلامی ، بتدریج داشت دگرگون میشد. یعنی از زمان بحکومت رسیدن معاویه، اوضاع واحوال گوناگون اجتماعی و اقتصادی جامعه های اسلامی ، بتدریج روبه انحطاط وقهقرائی میرفت، مثلاًدرهمین ایران، بقایای شاهنشاهی ازبین رفته ، این جا و آنجا، مرتب درتلاش بودند از این زمینه استفاده کنند.از این فرصتی که پیش آمده، بواسطه فساد حکومت ننگین اموی و عباسی، که چند قرن درایران و سایر مناطق اسلامی، تصرف های غیراسلامی مینمودند،اینها موقعیت را مغتن میشمردند، وازآن استفاده میکردند، و ملت مسلمان ایران که با جان ودل از اسلام استقبال کرده بود، و به وسیله اسلام از قیدها و اسارت وذلت وحقارت چندین دهه نجات یافته بود، به تدریج، حرفهای مزدورانه این فرصت طلبان را، که زمینه رشد هم داشت، می پذیرفت ، و آماده میشد برای اینکه از جهات مختلف مجزی شوداز جامعه اسلامی ، یعنی حرکتی درایران بوجود آمدکه برخلاف حرکتهای دیگر جوامع اسلامی ، بجای اینکه مبارزه ای با فساد حکومت اموی و عباسی باشد، درحقیقت دراین لباس مردم فریب، مبارزه ای بود با خود اسلام، با این فلسفه جدید، این برنامه جدید، این نظام جدید،که به طرف ایران آمده ، وآن رژیم کهن را واژگون بود.جای تفصیل این بحث نیستف فقط این را عرض میکنم ، که: بتدریج توانستند این انسانها ، کاری بکنند که ایرانی را، نسبتاً از اسلام دور کنند، از اسلام بیگانه کنند.. تفکراتی ، وتصوراتی به ملت ایران تحویل بدهند بنام اسلام ، با تفاوتهای بسیارنسبت به آنچه که در حقیقت اسلام هست،. ولی می بینیم که درهمین ایران، علیرغم تلاش چندین قرنه این طرفداران ارتجاع کهن ایران، بازگرچه قیافه عمومی مسلمانی دراین سرزمین تاحدی زیاد دگرگون شده ، ولی نتوانسته اند ایران را کاملاً به ایران پیش از اسلام برگردانند.نکته ساده ای کافی است برای روشن شدن این مطلب:
در ایران پیش از اسلام،به صورت قانونی و جبری، ملت ایران از سواد ونوشتن و خط و کتاب و قلم محروم بود. به واسطه انقلاب اسلامی ،(زمانی که حکومت شورا حاکم بود)، این مسأله ، حقی طبیعی شد برای هرمسلمان- که ایرانیها هم، اکثراً مسلمان شدندواستقبال کردند از دیانت اسلامی- نه تنها حق، بلکه وظیفه دینی،یعنی :انسان مسلمان ، مکلف است که با سواد باشد و وبا اینکه تلاشها زیاد بودکه ایران ، بطرف ارتجاع پیش ازاسلام برگردد، ولی باز تا این قرن می بینیم همه کلکها زده اند، ملت ایران که به حق طبیعی خودش لااقل که سواد و معلومات بوده، رسیده،و هیچ وقت، این طرفدارن ارتجاع نتوانسته اند ایرانی را ازاین حقش محروم کنند،وبه آن دوران ننگین پیش از اسلام که محرومیت ملت ازسواداست برگردانند.
درجاهای دیگر هم ، وضع ، از جهاتی، به همین ترتیب بود.یعنی :بعداً که سرزمین اسلام، هرگاه و بی گاه به چندقطعه تجزیه میشد، وبه تدریج حکومتهای مختلف به وجود می آمدند، گرچه این حکومتها، هیچ کدام حکومت اسلامی نبودند، گرچه در همه جا به تدریج داشتند قیافه های عمومی اسلام راعوض میکردند، وچیزدیگر به خورد مردم میدانندبه جای اسلام ، و بالاخره اینها نمی توانستند بکلی، اوضاع و احوال اسلامی را، و جامعه اسلامی رادگرگون کنند.
درآندلس هم حکومت، حکومتِ سلطنتی بود، حکومت شورا و خلافت وجود نداشت.ولی با این حال ،اینها روش حکومتشان معتدلتر وآرامتر بود از روش حکومت عباسیان دربقیه سرزمین اسلامی .به هر حال، غرضم این بودکه :اینها گرچه حکومتشان سلطنت بود و اسلامی نبود،و گرچه طبیعت این نوع حکومت با اسلام و فلسفه اسلام وبرنامه های اجتماعی اسلام سازگار نیست ، ولی باز نمی توانستند یکباره قیافه اسلام راعوض کنند، و یکباره حکومت دلخواه خود را برمردم مسلمان تحمیل کنند. مردم مسلمان، حاضر نمی شدند، اگر حکومتی یک جا و با سرعت از جمیع جهات میخواست به قهقرائی برگردد، هزمش کنند.به این دلیل، این حکومت های فاسد، این دستگاههای سلطنتی، به تدریج میتوانستند نفوذ کنند در برنامه های اجتماعی و فکری و فلسفی اسلامی، و به تدریج جامعه را به طرف قهقرا برمیگرداندند.
درآندلس، گرچه حکومت، به این ترتیب بود، ولی ،باز، مثل بقیه سرزمین اسلام، جنبه هائی از شو قی که اسلام در دلها آفریده بود، به قدرت خودش ، تقریباًباقی بودکه آن جنبه علم دوستی وعلاقه به تحقیق بود.شوق علم و دانش، دردل مسلمانها به شدت بوجود آمده بود، که درهرجا در تلاش بودندبقایائی از افکار کهن ، ازفلسفه های کهن، از تحقیقات، ازعلوم وجود داشته باشد.جمع کنند، و بیاورند منظم ومرتب کنند وترجمه کنند به عربی، و شروع کنند به شرح و بسطش. به این دلیل، آندلس هم ، یک مرکز تمدن شکوفای اسلامی شده بود.یکی از کارهای آندلس این بودکه (مقایسه کنید با بقیه حکومتهای مقتدردرطول تاریخ ها که وقتی رفتندجائی و قدرتی پیدا کردند،چطور مردمش را استثمارکردند) چون رنگی ازتمدن اسلامی،از فکراسلامی، از اخلاق اسلامی،و بشردوستی اسلامی وجود داشت تلاش میکردند برای اینکه:اروپای غرق درجهالت و توحش را، اروپای اسیردر برابر دستگاههای سلطنتی ودربرابر کلیسهای مزدور و متقلب را،از دام این همه نیرنگ استثمارنجات بدهند.به این دلیل،به عوامل مختلف،جوانان اروپائی را جلب میکردندبه طرف مراکز تحقیق و دانشگاههای خود،وآنها را، باسوادو معلومات و حقایق- علمی زور آشنا میکردند.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کیمایی سعادت ( دوشنبه 89/12/9 :: ساعت 8:4 عصر )