1-*شکرگذار نعمات الهی باشید.
2*نیایش کنید.
3*سکوت کنید و با صدای ملایم صحبت کنید.
4*باغبانی کنید.
5*به صذای آواز پرندگان گوش بسپارید.
6*طلوع و غروب خورشید را تماشا کنید.
7*گل ها را ببویید.
8*به دامان طبیعت بروید.
9*ساعت مچی را رها کنید.
10*شقیقه هایتان را ماساژ دهید.
11*موهای خود را شانه بزنید.
12*قرآن بخوانید.
13*لبخند بزنید.
14*نفس عمیق بکشید.
15*هر روز استحمام کنید.
16*شیر بخورید.
17*ظرفی پراز میوه را تماشا کنید.
18*هرروز 8 لیوان آب بنوشید.
19*تغذیه مناسب داشته باشید.
20*به میزان کافی استراحت کنید.
21*بازی کنید.
22*با دوستی رازدار؛درد دل کنید.
23*اشک بریزید.
24*پاکیزه باشید.
25*نظم را رعایت کنید.
26*صادق و رازنگهدار باشید.
27*به کسانی که دوستشان دارید ابراز علاقه کنید.
28*همه کائنات را دوست بدارید.
29*به خود و دیگران احترام بگذارید.
30*مودب و مهربان باشید.
31*به قول هایتان عمل کنید.
32*مشکلات و تشویق های خود را بنویسید.
33*لیستی از موفقیتهایی که تا کنون کسب کرده اید فراهم کنید.
34*مثبت اندیش باشید.
35*خود و دیگران را ببخشید.
36*گذشته را رها کنید و در اکنون جاودانه زندگی کنید.
37*بخشش کنید.
38*برای رسیدن به اهداف خود برنامه ریزی کنید.
39*اهداف خود را تعیین کنید.
40*به خدا ایمان داشته باشید
به طور کلى، اضطراب، محصول احساس ناتوانى و ضعف، احساس پوچى و بىمعنا دانستن زندگى، عدم دریافت حمایت از سوى دیگران، درماندگى در برابر موقعیتهاى تنیدگىزا و بحرانهاى زندگى، ترس از شکست و نداشتن کنترل بر محیط است. جهانبینى توحیدى تفسیر واقعبینانهاى از حوادث و رویدادها ارائه نموده و براى پیشگیرى و درمان اضطراب، روشهاى بسیار مؤثرى را تدارک دیده است.
1 . دعا و نیایش و درمان اضطراب
در قرآن کریم، درمان تمام نگرانىها و اضطرابها یاد و ذکر خدا معرفى شده است: «بدانید و آگاه باشید که یاد خدا و ذکر او باعث آرامش دلهاست». یکى از مصادیق کامل ذکر خدا «نماز» است و خداوند متعال فلسفه نماز را تجلّى یاد خدا در دلها بیان کرده است: «نماز را به خاطر ذکر من و یاد من به پا دارید».
تحقیقات تجربى نشان داده است افرادى که اهل دعا و نیایش هستند و در مراسم مذهبى شرکت مىکنند، از اضطراب کمترى برخوردارند. در ایران نیز پژوهشها نشان مىدهد که هر قدر جوانان و نوجوانان به نماز مقیدترند، اضطراب آنها کمتر است.
2 . توکل به خدا و درمان اضطراب
یکى از روشهاى مؤثر در پیشگیرى و درمان اضطراب، توکل به خداوند است. علامه طباطبایى(ره) کاربرد توکل به خدا را در پیشگیرى و درمان اضطراب، این گونه تبیین نموده است: «در برخورد با رویدادهاى جهان دو نوع بینش وجود دارد : ایمان به خدا یا عدم ایمان. فردى که به پروردگار هستى ایمان ندارد، در پدیدههاى جهان، تنها به علل و اسباب ظاهرى توجّه مىکند و از آنجا که علل و اسباب طبیعى همیشه فراهم نیستند و کارایى لازم را ندارند، فرد، دچار اضطراب و افسردگى مىشود. اما انسان مؤمن، اداره جهان را در تصرف خدا و در احاطه اداره او مىداند.
از سوى دیگر، در مواجهه با مسائل زندگى و نیل به موفقیت به دو دسته از عوامل نیازمندیم: 1 . فراهم آوردن اسباب طبیعى 2 . فراهم نمودن شرایط روانى خاصى که بتوانیم بهتر با مسائل، رو به رو شویم. گاهى اضطراب، ترس و ضعف اراده، باعث مىشود که نتوانیم از راه حلهاى ممکن، به صورت مطلوب استفاده کنیم. در این گونه موارد، توکل و واگذارى کارها به خداوند، مىتواند در کاهش اضطراب و تقویت اراده، نقش مؤثرى ایفا نماید.
غبارى و همکارانش در سال 1381، تحقیقى را بر روى 514 نفر از دانشجویان دانشگاه تهران انجام دادهاند و به این نتیجه رسیدهاند که دانشجویانى که میزان توکل آنها در سطح بالاتر بود، میزان اضطرابشان به مراتب از گروه دیگر، پایینتر بود. افراد مذهبى با تکیه و اعتماد به خدا احساس قوى بودن مىکنند و مطمئن هستند که با امداد غیبى از سوى خدا بر حوادث، پیروز خواهند شد و پشتشان به پشتیبانى خدا گرم است.
بسیارى اوقات، اضطراب ما ناشى از این است که نمىدانیم در آینده چه اتفاقى رُخ خواهد داد. نگران آینده زندگى، شُغل و رشته تحصیلى خود هستیم. اگر به خدا توکل کنیم و معتقد باشیم که او ما را در هر شرایطى یارى مىکند و خیر و صلاح ما را مىخواهد، هیچ گاه دچار اضطراب نخواهیم شد. شرایط سخت اقتصادى، اوضاع نابهسامان سیاسى و اجتماعى، تهدیدات استکبار جهانى، خطر مبتلا شدن به انواع بیمارىها و از جمله ایدز، عواملى هستند که به شدّت، جامعه ما و بخصوص جوانان و نوجوانان ما را نگران و مضطرب نموده است. در چنین شرایطى، یگانه راه موفقیت و مصون ماندن از اضطراب و افسردگى، توکل به خداوند متعال است.
3 . نگرش مثبت به زندگى و پیشگیرى از اضطراب و نگرانى
روانشناسان معتقدند که اضطراب، از باورهاى غلط و افکار منفى ناشى مىشود. در اسلام، سعى شده است با ارائه نگرشى مثبت به افراد و تفسیر واقعبینانه از پدیدهها و رویدادهاى زندگى، از اضطراب و نگرانى و احساس پوچى در زندگى، جلوگیرى شود. این نوع شناختْ باعث مىشود انسان، جهان هستى را پدیده نظاممند، درهم تنیده و داراى قانون بداند که حتى در پس پدیدههاى به ظاهر ناخوشایند و متناقض نیز نوعى اراده، تدبیر و معنا نهفته است. از این رو، در انسانِ معتقد به دین، احساس آشفتگى، پوچى و بىمعنایى رخ نمىدهد. اعتقاد به مصلحت الهى سبب مىشود که شخص در برابر پدیدهها و رویدادهاى زندگى و نیز وقایع غیرقابل کنترل، چون بیمارى، بلایاى طبیعى، مرگ عزیزان، شکستها و ناکامىها، به سادگى دچار اضطراب و نگرانى نگردد و انسجام شخصیتى و سلامت روانى خود را حفظ نماید.
براى مصونیت از اضطراب، مذهبىتر شویم!
آرى! جلو حوادث را نمىتوان گرفت؛ اما همان گونه که با پوشیدن بارانى و در دست گرفتن چتر، مىشود از باران و برف در امان بود، با توکل به خدا، تقیُّد به نماز و برقرارى رابطه عاطفى و صمیمى با پروردگار هم مىتوان در مقابل حوادث پایدارى کرد و از اضطراب و افسردگى، جان سالم به در بُرد
«... من که همواره از والدین و نزدیکان، محبّت و دلسوزى و خوبى دیده بودم، یکباره خود را باختم. مشکلات، چنان برایم بزرگ مىنمود که فکر مىکردم بدبختترین آدم دنیا هستم. هیچ گرهاى را نمىتوانستم باز کنم و هر روز، فکر مىکردم گره محکمترى بر شرایط سخت زندگىام زده شده است. ناتوان و درمانده شده بودم. خسى شده بودم که باد حوادث و مشکلات، مرا به این سو و آن سو مىکشاند. زندگى برایم پوچ و بىمعنا شده بود. هیچ چیز، دیگر برایم مهم نبود. از نماز و خدا و معنویت، به کلى فاصله گرفته بودم. سیر سقوطم تا بدانجا ادامه یافت که به طور کلى، شخصیت واقعى خود را از یاد بردم و به موجودى عصبى، بىقرار، نگران و مضطرب، تبدیل شدم. نگرانى، مرا کاملاً در هم شکسته بود. هر لحظه، احساس مىکردم اتفاق ناگوارى برایم رخ مىدهد. خدا مىداند چهقدر از این حالتها رنج مىبردم و عذاب مىکشیدم. دنیایم روز به روز، تاریکتر و کاخ آرزوهایم داشت روى سرم خراب مىشد. مانند تماشاگرى بر لب ساحل، شاهد غرق شدن شخصیت واقعى خود و تمامى آرزوها و عقایدم بودم. وقتى همه چیز در تاریکترین و بدترین وضع بود و به نظر نمىآمد که چیزى بتواند از این اضطراب و نگرانى نجاتم دهد، یکى از دوستانم که اهل نماز و مسجد بود، کارى برایم کرد و راهى را به من نشان داد که براى همیشه از او ممنون و سپاسگزارم. او مرا به نماز و مسجد دعوت کرد و...».
اضطراب و نگرانى، چرا؟
روند گذشته، حال و آینده بشر نشان مىدهد که اضطراب و نگرانى همواره در زندگى بشر بوده و هست ؛ اما آنچه تازگى دارد این است که در دهههاى اخیر، اضطراب، گسترش وسیعى پیدا کرده و محققان، معتقدند که علت اصلى آن، پیچیدگىهاى جارى تمدن، سرعت تغییرات و بىتوجهى نسبت به مذهب و ارزشهاى خانوادگى افراد و اجتماع است. مارکس و لیدر، در مورد اضطراب، تحقیقات زیادى انجام دادهاند و به این نتیجه رسیدهاند که تقریباً سه درصد از جامعه مورد پژوهش آنان (قابل تعمیم به دیگر جوامع)، به حالت اضطراب دچار هستند. پژوهش دیگرى نشان داده است که درصد حالتهاى اضطرابى در افراد، بیشتر از اختلالهاى هراس و وسواس فکرى و عملى است. که وارد و کوپر نیز گزارش نمودهاند که 27 درصد بیمارانى که با علائم روانى به پزشکان عمومى خود مراجعه مىکنند، دچار حالت اضطراب هستند
توجّه به این تحقیقات و آمارهاى تکان دهنده و نامهها و پروندههاى جوانان و نوجوانان در مراکز مشاوره و... این پرسش را در ذهن انسان به وجود مىآورد که: چگونه مىتوان با معضل اضطراب، مبارزه کرد و نقش دین در این زمینه چیست؟
تعریف و نشانههاى اضطراب
منظور از اضطراب، هیجان ناخوشایندى است که با اصطلاحاتى مانند «نگرانى»، «دلشوره»، «وحشت» و «ترس» بیان مىشود و همه ما در زندگى خود، مواردى از آنها را تجربه کردهایم ؛ لذا تصوّر کم و بیش مشترکى از آن داریم. اضطراب با بروز نگرانى و این که اتفاق ناگوارى در آینده به وقوع خواهد پیوست، همراه است و موجب تغییراتى در کارکرد بدن نیز مىشود، مانند: تپش قلب، خشکى دهان، رنگپریدگى، لرزش اعضاى بدن، تارى دید، سردرد و تنگى قفسه سینه.
اضطراب مطلوب و اضطراب بیمارگونه
مقدارى از اضطراب براى هر کسى در زندگى، لازم است ؛ زیرا ما همیشه به هشیارى، برانگیختگى و مقاومت جسمانى نیاز داریم. به تعبیر برخى، اگر اضطراب نبود ما پُشت میزهایمان به خواب مىرفتیم. اضطراب است که ما را وامىدارد تا براى امتحان آماده شویم، براى معاینات پزشکى و درمان به پزشک مراجعه نماییم، در یک جاده لغزنده، با احتیاط رانندگى کنیم و... . این مقدار اضطراب، کاملاً طبیعى و مطلوب است؛ اما اگر اضطراب از این حدّ، فراتر رود، به گونهاى که شدّت آن با محرک یا پدیده برانگیزنده، تناسب نداشته و غیر منطقى باشد، در این صورت، اضطراب، جنبه بیمارگونه پیدا مىکند.
علت اصلى اضطراب و نگرانى چیست؟
روانشناسان درباره اضطراب، تحقیقات زیادى انجام دادهاند و دیدگاههاى متفاوتى ارائه نمودهاند. اما یکى از آنها در این زمینه، نظریه «شناختى» است. البرت الیس، بیشترین تحقیقات را در این مورد انجام داده و نظریه منطقى - هیجانى او امروزه شهرت جهانى یافته است. او معتقد است که اضطراب و افسردگى، از افکار، احساسات و باورهاى نادرست انسان در مورد وقایع و رویدادهاى مختلف زندگى ناشى مىشود. پیام او به انسانهاى خسته و مضطربِ عصر تکنولوژى (فناورى) این است که: اگر مىخواهید به جنگ نارحتى بروید و با اضطرابْ مبارزه کنید، از این پس، عاقلانهتر فکر نمایید. به واقعیت بچسبید. فرضیههایتان را در مورد خودتان، دیگران و دنیا وارسى کنید
اغلب خانمها از سکوت همسرشان گلهمند هستند و کمحرفی شوهرشان را یکی از معضلات زندگی خود میدانند. آنها فکر میکنند در زندگی تنها هستند علیرغم این که همسرشان را در کنار خود دارند ولی احساس تنهایی میکنند هر کاری هم که میکنند او را به حرف در بیاورند به نتیجهای نمیرسند همین امر احساس نگرانی آنها را افزایش میدهد.
شاید آنها بر این تصور هستند همانطور که خودشان قادرند از تمام مسائل زندگی بیرون و داخل منزل برای شوهرشان صحبت کنند و حرف بزنند پس همسرشان نیز باید اینگونه باشند ولی روانشناسان نظر متفاوتی دارند آنها معتقدند بسیاری از مردان تنها به این دلیل که در برابر مشکلات، احساس تنهایی می کنند و همه مسائل را در درونشان میریزند دیگر توان و تحمل بیشتری برای خوشرویی در منزل ندارند. این اتفاق در مورد برخی از خانمهای شاغل نیز، مصداق پیدا میکند اما در مورد آقایان بیشتر است.به اعتقاد روانشناسان مردی که شب به منزل میآید و بیروح، ساکت و خشک جلوی تلویزیون مینشیند یا به خواندن روزنامه مشغول میشود و نای صحبت کردن ندارد، دلایل متفاوتی برای این رفتار خود دارد یا این که از زمان کودکی چنین رفتاری را آموخته است یا این که بیشتر اوقات واکنشها و بازتابهای منفی همسرش او را به چنین رفتاری وامیدارد. او احساس میکند همسرش رازدار حرفهای او نیست یا برخوردهای نامناسب همسر به هنگام شنیدن حرفها، او را به سکوت وادار کرده است.
راه ترغیب به حرف زدن
خانمها باید به هنگام صحبت کردن با همسرشان، کاملا نشان دهند که اشتیاق زیادی برای شنیدن صحبتهای طرف مقابل دارند و کلامش را قطع نخواهند کرد. حتی اگر حرفهای او برخلاف میل و عقیدهشان باشد.هرگز به هنگام صحبت کردن اشتباهات کوچک لفظی را به رخ او نکشید تا او فکر نکند که شما از او داناتر هستید. به همسرتان اعتماد به نفس دهید.از قضاوتهای منفی و خلاف میل باطن او پرهیز کنید. وقتی همسرتان شروع به صحبت در مورد ماجرای یک روز خود کرد به او نگویید اگر چنین و چنان میکردی بهتر بود. اجازه دهید نقش شما به عنوان مادر خانواده در نگاه اول مشورت و همفکری باشد . از هرگونه رفتار و سخنی که میتواند منجر به احساس دخالت باشد پرهیز کنید.چهرهتان را همیشه شاد و خندان نگهدارید همین امر او را وادار به حرف زدن میکند. سعی کنید موضوعات جالب و شنیدنی را برای همسرتان تعریف کنید. همچنین هنگامی که همسرتان وارد منزل شد باپذیرایی یک فنجان چای زمینه استراحت و رفع خستگی او را فراهم کنید.
بههر حال فراموش نکنید که کمحرفی مردان امروزه پدیده زندگی ماشینی است. بالا بودن هزینههای زندگی و پایین بودن درآمد بهدنبال گسترش روحیه فردگرایی و وجود وسایلی چون کامپیوتر و اینترنت همه زمینههای کمحرفی و سکوت را در منازل فراهم کرده است
تصمیم دارم امروز به احادیث منصوب به پیامبر (صلی الله علیه و اله وسلم) بپردازم و در مورد درستی و نادرستی آن به گفتگو بپردازیم!
حدیث های که در زیر به آن اشاره خواهد شد حدیث های است با مضمون خلافت و جانشینی و امامت حضرت علی (رض) بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) که سعی خواهد شد با دلایل منطقی به آن پرداخته شود.
حدیث اول: آورده اند زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) از جانب خداوند دستور می یابند که رسالتش را با دعوت بنی هاشم (که جز خانواده و فامیل ایشان بوده اند) به سوی یکتا پرستی شروع کنند. بنی هاشم را فرا می خواند و می فرمایند " من یطیعونی من ینصرنی یکون خلیفة من بعدی؟"(هر کس از من اطاعت کند و هرکس به من یاری رساند جانشین من می شود) که آورده اند حضرت علی (رض) از جای برمیخزند و اعلام می کنند که ایشان حاضرند اطاعت کنند پیامبر می فرمایند علی بنشین باز هم درخواستشان را تکرار می کنند و باز هم علی (رض) از جای برمیخیزد ایشان باز هم می فرمایند تا حضرت علی بنشینند و باز هم همین ماجرا برای بار سوم تکرار می شود . و آورده اند که اینگونه می شود که پیامبر (صلی الله علیه و سلم) می فرمایند بعد از من از این (علی رض) اطاعت کنید و از او فرمان ببرید .
سوالی که در مورد این حدیث مطرح است:
1. اولین روزهای است که خداوند دستور انتشار یکتا پرستی را می دهند حال آیا عاقلانه است پیامبر قبل از انتشار دین حق به فکر جانشین بعد از خود باشد؟!
2. در حالی که هنوز کسی پیامبری خود رسول را قبول ندارد آیا عاقلانه است که پیامبر به فکر تایین جانشین پس از خود باشد؟!
3. آیا معقول است از افرادی که به رسالت پیامبر هنوز جوابی ندادند و او را رد کردند و مشرک شناخته می شوند ؛ خواست که بعد از او فرد دیگری را قبول داشته باشند و از او اطاعت کنند؟!
4. در حدیث منصوبه از کلمه یکون به معنی شدن (خبری است که پیامبر در مورد آینده می دهند) . در حالی که در واقع این اتفاق نیفتاد و حضرت علی جانشین پیامبر اکرم نشدند. حال آیا می شود گفت خبری که رسول اکرم (که البته وحی هم می باشد) بدهند و درست از آب در نیاید ؟!
دلیل دوم: گفته می شود که منظور خداوند از نزول این آیه "{ یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس إن الله لا یهدی القوم الکافرین } المائدة / 67 " اما آنچه از این آیه استباط می شود این است که منظور خداوند از ابلاغ آنچه که بر پیامبر وحی شده است همان امامت و جانشینی امام علی می باشد. سوالی که در این مورد مطرح می شود: خداوند در این آیه مبارکه رو به پیامبرش می فرمایند که (ابلاغ کن که اگر این کار رو نکنی مثل این می ماند که رسالتت را تکمیل نکرده ای) حال مگر آن نیست که پیامبر در اولین روزهای پیامبریشان در جمع بنی هاشم حضرت علی را به عنوان خلیفه و جانشین انتخاب کردند پس چرا خداوند می فرمایند "بلغ" نمیگویند "اکد" . (بلغ به معنی ابلاغ کردند و اکد به معنی تاکید کردن می باشد) پس خود به خود می بینیم که این حاجت؛ حاجت ما قبل خود را زیر سوال می برد! دلیل سوم: الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا (المائدة /3) (امروز تمکیل کردم برایتان دینتان را و بقیه آیه ....!) سبب نزول این آیه که در روز عرفه آخرین حج رسول اکرم نازل شده است را هم برگزیدن حضرت علی به عنوان جانشین پیامبری می دانند . که با اشاره به این که پیامبر حضرت علی را به عنوان جانشین برگزدیدن دیگر دین تمکیل شده است . و دیگر هیچ نقصی و یا گفتاری باقی نمانده است . این نکته را به یاد داشته باشید بعد از ذکر دلیل بعدی به این نکته برمیگردیم و بیشتر در موردش صبحت خواهیم کرد. مورد چهارم: پیامبر (صلی الله علیه و اله وسلم) در اواخر عمر پربرکتشان به شدت بیمار می شوند که این بیماری چندین مدت هم به طول می انجامد . در روز پنجشنبه چند روز قبل از وفاتشان(میدانیم که پیامبر روز دوشنبه وفات یافتند) ایشان طلب کاغذ و قلمی می کنند که نوشته ای را به منظور جلوگیری از انحراف امتشان یاد داشت کنند که در جمع حضار سرصدای بلند می شود که پیامبر در سکرات موت هستند و هذیان می گویند! حضرت عمر (رض) از این که در حضور پیامبر صداها بالا می گیرد عصبانی می شود و رو به حضار می گوید (قران کلام الله ما را کفایت می کند) و اینگونه جمع را ساکت می کند . و پیامبر اکرم بعد از گفته ایشان حرفی دیگر نمی زنند .(می دانیم که امکان ندارد پیامبر از فردی بترسد و یا این که بخواهند حقی را بیان نکنند . پس سکوتشان در مقابل عملی یا حرفی به عنوان سنت کلامی یاد می شود که البته باید مورد تایید ایشان باشد تا این سکوت را برگزینند وگرنه محال است ایشان در مقابل اشتباهی سکوت اختیار کنند) حال از این موقف به غرض های استفاده می شود که حضرت عمر نگذاشتند تا پیامبر حضرت علی را به عنوان جانشین انتخاب کنند سوالهای که مطرح می شود: 1. مگر در آیه ای که در ما قبل از این یاد کردیم "الیوم اکملت ...." خداوند نفرمودند که امروز دینتان - با توجه به این که حضرت علی به عنوان جانشین انتخاب شده است - تمکیل کرده ام؟ پس چرا باید باز هم پیامبر نوشته ای بنویسند که حضرت علی را به عنوان جانشینی انتخاب کنند (دیدیم که این موقف حاجت ما قبل را به راحتی رد می کند !) 2. پیامبر در روز 5 شنبه چندین روز قبل از وفاتشان این درخواست را کردند حال اگر (نعوذ بالله ) از حضرت عمر ترس داشتند آیا در روزهای دیگری که با اهل بیت و من جمله حضرت علی (رض)به تنهایی خلوت کردند نمی توانستند بفرمایند که علی بیا تا خلافت تو را مکتوب کنم؟! (به هر حال هر چی باشد حضرت علی جز اهل بیت بودند و بیشتر از حضرت عمر در دسترس و کنار پیامبر صلی الله بودند اینطور نیست؟! 3. باز هم می گویم آیا سکوت پیامبر در مقابل امامتی که بسیاری از مراجع آن را بالاتر از نبودت می دانند آیا خیانتی به دین و اسلام (نعوذ بالله ) نمی باشد؟! 4. در آن جمع حضرت علی هم حضور داشتند پس ایرادی که به بقیه اصحاب می رود که چرا کاغذ و قلم را نیاوردند به خود حضرت علی (رض) هم می رود 5. چگونه بعد از گذر قرن ها بعضی ها از ذهن پیامبر با خبر هستند و می دانند که منظور پیامبر نوشتن خلافت علی (رض) بوده است و منظور چیز دیگری مثلا خلافت ابوبکر (رض) نبوده است؟! پ ن : نوشته های هم از نهج البلاغه استخراج شده است که بعضی از آن ها را به عنوان پ ن یاد خواهیم کرد ؛ علاقه مندان می توانن برای آگاهی بیشتر به بعضی از مراجع یاد شده در ذیل رجوع کنند! در صفحه 30, 63, 68, 172 و غیره حضرت علی خلافت و امامت را بی ارزش ( حتی در جاهای به اندازه آب بینی و دنپایی بی ارزش و پوچ می دانند) نهج البلاغه : محمد عبده. سوالی که مطرح می شود آیا حضرت علی که اولآ معصوم هستند در ثانی برای حقانیت جنگیدند وقتی که مردم برای بیعت با او به نزدش آمدند آیا معقول است که امامتی که از نبودت بالاتر و برتر است را اینگونه حقیر بدانند و نه تنها از این که به خلافت انتخاب شده اند خوشحال نیستند بلکه بسیار هم آن را بی ارزش و حقیر می دانند. پس باز هم می بینیم که حق کشی های که به اصحاب و یاران نزدیک در مورد امامت ربط می دهند . دروغی بیش نیست موارد بسیار دیگری هم هست که در آتیه اگر خدا بخواد یاد خواهم کرد (خصوصا در مورد غدیر خم)
( ای پیامبر ابلاغ کن انچه بر تو نازل شده است از (سوی) پروردگارت و اگر (این کار را ) نکنی پس ابلاغ نکردی رسالت پروردگارت را و بیقه آیه ...!) (ترجمه لغوی از خودمه قصوریش را ببخشید!)